شهیدی که شهادتش در شب ضربت مولا علی (ع) و لیله القدر «علوی وار» شد و حالا آمدنش و تشییع و خاکسپاری اش هم «فاطمی وار» شده است این تقارن کم نظیر نشان از زندگی فاطمی و علوی محمدرضای قصه را میدهد.
در شهر تا چشم کار میکند مردم آمده بودند تا پیکر شهید را روی بالهای شهر به آرامگاه ابدی اش ببرند وقتی از دور به تابوت پیکر شهید مینگرید میبینید که همانند قایقی زیر رودخانه خروشان و پر موج مردم بی اختیار در حرکت است
در طول مسیر حرکت به گلزار شهدا دسته دسته افراد به خیل عظیم این مردم عاشق اضافه میشود و جمعیت قابل توجهی هم در محوطه گلزار شهدای رشت منتظر پیکر شهید بودند و حالا با به هم پیوستن اقشار مختلف مردم جمعیت وسیعی از عاشقان و دلدادگان به شهدا ایجاد شده جمعیتی که تا پل جانبازان رشت ادامه داشت.
واگویه های آخر «فاطمه»
خانم «فاطمه آقاجانی» همسر شهید را در لابه لای جمعیت کنار تابوت پیکر همسرش نشسته و دارد درد دلهای آخرش را که ۷ سال در سینه اش سنگینی میکرد را با «محمدرضا» واگویه میکند و مویه کنان گریه میکند و اشک میریزد هر چند دیگر چشمانش اشکی برای ریختن ندارد این همسر وفادار اشکهایش را ۷ سال پیش ریخته است.
آن طرف تابوت دو فرزند شهید آقا «محمدمهدی» و آقا «امیرحسین» نشستند و گریه کنان سفت تابوب پیکر بابا را در آغوش کشیدند و زار زار گریه میکنند و گویا چشمان این عزیز هم از فرط گریههای گاه بی گاه ۷ ساله، اشکی ندارد.
حالا پس از ۷ سال فراق دردناک در کنار مردم شهر خانواده شهید به ویژه همسر گرانقدرش فاطمه خانم نجواهای آخرش را با محمدرضای قصه زمزمه میکند چرا پایان غم انگیز و تلخی؛ بعد از ۷ سال عزیزترین کس خانواده ات بیاید و دو دستی آن را به خاک ابدیت بسپاری!
بعد از وداع پایانی خانواده شهید محمدرضا یعقوبی به همراه مردم این شهر، پیکر گرانقدر «محمدرضا» پس از تشییع دو ساعته در خیابانهای شهر و با عزت و احترام بی مثال در گلزار شهدای رشت به سرمنزلگاه و آرامگاه ابدی سپرده شد.